۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۹۰

سَلَبَ الْعِشْقُ فُؤادی، حَصَلَ الْیَوْمَ مُرادی
بِزَن ای مُطربِ عارف، که زِهی دولت و شادی

اَذِنَ الْعِشْقُ تَعالوا، لِتَذُوقُوا وَ تَنالوا
هَلِه ای مژدهٔ شیرین، چه نسیمیّ و چه بادی

کَتَبَ الرُّوحُ سَراحی سَمِعَ الْکَأْسُ صِیاحی
زِ تو اَنْدَر دَوَرانَم، که رَهْ دَور گُشادی

لِخَلیلی دَوَرانی، لِحَبیبی سَیَرانی
چو جِهَت نیست خدا را، چه رَوَم سویِ بَوادی؟

نه که بر کعبهٔ اَعْظَمْ دَوَران است و طَوافی؟
دَوَرانی وَ طَوافی لَکَ، یا اَهْلَ وِدادی

فَتَحَ الْعِشْقُ رِواقًا فَاَجیبُوهُ سِباقًا
هَله در گُلْشَنِ جان رو، چو مُریدیّ و مُرادی

لِتَریٰ فیهِ خُمورًا، وَ نَشاطًا وَ سُرُورًا
که چُنان عیش ندیدی تو ازان روز که زادی

اَنَا قَصَّرْتُ کَلامی، فَتَفَضَّلْ بِتَمامی
بِگُشا شَرحِ مَحَبَّت هَله بر رَغْمِ اَعادی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.