۲۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۹۵

دَرهَم شِکَن چو شیشه خود را، چو مَستِ جامی
بَد نامِ عشقِ جان شو، این است نیک نامی

پُرذوقْ، چون صُراحی بِنْشین، اگر نشینی
کُنْ کَالْقَدَحْ مُذیقًا لِلْقَوْمِ فِی الْقیامِ

عقلِ تو پایْ بَندی، عشقِ تو سَربلندی
اَلْعَقْلُ فِی الْمَلامِ وَالْعِشْقُ فِی الْمُدامِ

اَلدّیکُ فی صِیاحٍ، وَاللَّیْلُ فِی انْهِزامٍ
وَالصُّبْحُ قَد تَبَدّیٰ فی مُهْجَةِ الظَّلامِ

معشوقْ غیرِ ما نی، میْ جُز که خونِ ما نی
هم جان کُند رئیسی، هم جان کُند غُلامی

دل را کَباب کردی، خون را شراب کردی
یا مَنْ فِداکَ روحی یا سَیِّدَالْاَنامِ

زَ انْدیشه شو پیاده، تا بَر خوری زِ باده
مِنْ راوُقٍ قَدیمٍ، مُسْتَکْمِلِ الْقِوامِ

مُسْتَفْعِلُنْ فُعولُن، آتش مَکُن مَجوشان
زیرا کَمال آمد، دیگر نَمانْد خامی

می گو تو هرچه خواهی، فَرمان رَوا و شاهی
سَلَّمْتُ یا عَزیزی، یا صاحِبَ السَّلامِ

باده چو بادْ خیزان، چون پَشّه غَمْ گُریزان
لا تَعْذُلوا السُّکارا اَفْدیکُمُ کِرامی

تبریز شاد بادا، زِ اشْرقِ شَمسِ دینَم
فَالشَّمْسُ حَیْثُ تَجری لِلْمَشْرِقَیْنِ حامی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.