هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از مفاهیمی مانند عشق، مستی، عقل، و معشوق سخن میگوید. او از مستی و عشق به عنوان راهی برای رهایی از قید و بندهای عقل و رسیدن به حقیقت یاد میکند. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند صبح، شب، و نور اشاره میکند که نمادهایی از روشنایی و تاریکی در زندگی هستند. در نهایت، شاعر از تبریز و خورشید به عنوان نمادهایی از شادی و نور یاد میکند.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتوان آنها را به درستی درک کرد.
غزل شمارهٔ ۳۱۹۵
دَرهَم شِکَن چو شیشه خود را، چو مَستِ جامی
بَد نامِ عشقِ جان شو، این است نیک نامی
پُرذوقْ، چون صُراحی بِنْشین، اگر نشینی
کُنْ کَالْقَدَحْ مُذیقًا لِلْقَوْمِ فِی الْقیامِ
عقلِ تو پایْ بَندی، عشقِ تو سَربلندی
اَلْعَقْلُ فِی الْمَلامِ وَالْعِشْقُ فِی الْمُدامِ
اَلدّیکُ فی صِیاحٍ، وَاللَّیْلُ فِی انْهِزامٍ
وَالصُّبْحُ قَد تَبَدّیٰ فی مُهْجَةِ الظَّلامِ
معشوقْ غیرِ ما نی، میْ جُز که خونِ ما نی
هم جان کُند رئیسی، هم جان کُند غُلامی
دل را کَباب کردی، خون را شراب کردی
یا مَنْ فِداکَ روحی یا سَیِّدَالْاَنامِ
زَ انْدیشه شو پیاده، تا بَر خوری زِ باده
مِنْ راوُقٍ قَدیمٍ، مُسْتَکْمِلِ الْقِوامِ
مُسْتَفْعِلُنْ فُعولُن، آتش مَکُن مَجوشان
زیرا کَمال آمد، دیگر نَمانْد خامی
می گو تو هرچه خواهی، فَرمان رَوا و شاهی
سَلَّمْتُ یا عَزیزی، یا صاحِبَ السَّلامِ
باده چو بادْ خیزان، چون پَشّه غَمْ گُریزان
لا تَعْذُلوا السُّکارا اَفْدیکُمُ کِرامی
تبریز شاد بادا، زِ اشْرقِ شَمسِ دینَم
فَالشَّمْسُ حَیْثُ تَجری لِلْمَشْرِقَیْنِ حامی
بَد نامِ عشقِ جان شو، این است نیک نامی
پُرذوقْ، چون صُراحی بِنْشین، اگر نشینی
کُنْ کَالْقَدَحْ مُذیقًا لِلْقَوْمِ فِی الْقیامِ
عقلِ تو پایْ بَندی، عشقِ تو سَربلندی
اَلْعَقْلُ فِی الْمَلامِ وَالْعِشْقُ فِی الْمُدامِ
اَلدّیکُ فی صِیاحٍ، وَاللَّیْلُ فِی انْهِزامٍ
وَالصُّبْحُ قَد تَبَدّیٰ فی مُهْجَةِ الظَّلامِ
معشوقْ غیرِ ما نی، میْ جُز که خونِ ما نی
هم جان کُند رئیسی، هم جان کُند غُلامی
دل را کَباب کردی، خون را شراب کردی
یا مَنْ فِداکَ روحی یا سَیِّدَالْاَنامِ
زَ انْدیشه شو پیاده، تا بَر خوری زِ باده
مِنْ راوُقٍ قَدیمٍ، مُسْتَکْمِلِ الْقِوامِ
مُسْتَفْعِلُنْ فُعولُن، آتش مَکُن مَجوشان
زیرا کَمال آمد، دیگر نَمانْد خامی
می گو تو هرچه خواهی، فَرمان رَوا و شاهی
سَلَّمْتُ یا عَزیزی، یا صاحِبَ السَّلامِ
باده چو بادْ خیزان، چون پَشّه غَمْ گُریزان
لا تَعْذُلوا السُّکارا اَفْدیکُمُ کِرامی
تبریز شاد بادا، زِ اشْرقِ شَمسِ دینَم
فَالشَّمْسُ حَیْثُ تَجری لِلْمَشْرِقَیْنِ حامی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.