۲۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۹۷

چند بزم باده پنهان از حریفان ساختن؟
خویش را آراستن، آیینه پنهان ساختن

پنجه خورشید را در آستین دزدیدن است
عشق را در پرده ناموس پنهان ساختن

کار بر شیرازه زلف تو مشکل می شود
ورنه آسان است دلها را پریشان ساختن

می تواند مور، اگر بخت سخن یاری کند
پایتخت خویش از دست سلیمان ساختن

می چکد جای عرق خون از جبین آفتاب
نیست آسان سنگ را لعل بدخشان ساختن

از جوانمردی است با یک قرص همچون آفتاب
عالمی را بی نیاز از خوان احسان ساختن

چون صدف پیش ترشرویان برای قطره ای
دست خود را کاسه دریوزه نتوان ساختن

پیش دانا از تمام علم ها بالاترست
خویش را با دانش سرشار نادان ساختن

یا ز سیلاب حوادث رو نباید تافتن
یا نباید خانه در صحرای امکان ساختن

بر سر گفتار صائب را قدح می آورد
کار آیینه است طوطی را سخندان ساختن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.