۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۳۰

دست رد مشکل بود بر توشه عقبی زدن
ورنه آسان است پشت پای بر دنیا زدن

از سبکروحی اگر بر دل گذاری بار خلق
می توانی همچو کشتی سینه بر دریا زدن

می کشد سنگ انتقام خویش از آهن دلان
شد سر فرهاد شق از تیشه بر خارا زدن

از نصیحت منع کردن نیکخواهان را خطاست
از ادب دورست سوزن بر لب عیسی زدن

گر کنی در راستی استادگی، بی چشم زخم
می توان بر قلب لشکر چون علم تنها زدن

در گلستانی که می باید سراپا چشم شد
بخیه می باید مرا بر دیده بینا زدن

گر به دل خوردن شوی قانع درین مهمانسرا
می توان صائب به چرخ سفله استغنا زدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.