هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و درد جدایی سخن می‌گوید. شاعر با لحنی حسرتبار از بی‌وفایی معشوق و رنج‌های عاشقانه خود می‌نالد. او معشوق را به بی‌مهری و فراموشی متهم می‌کند و از آینده‌ای می‌ترسد که معشوق به یاد او خواهد افتاد، اما دیگر دیر شده است. تصاویری مانند "دامن ز چنگ من رها" و "صد چشم حسرت در قفا" بر عمق درد شاعر تأکید دارند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، درد جدایی و احساسات عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۰۵۲

با هوسناکان چنین گر آشنا خواهی شدن
بی مروت، بی حقیقت، بی وفا خواهی شدن

جانفشانی های ما را ای پریشان اختلاط
یاد خواهی کرد چون از ما جدا خواهی شدن

من گرفتم ساختی دامن ز چنگ من رها
از کمند جذبه من چون رها خواهی شدن؟

می روی دامن کشان صد چشم حسرت در قفا
کیست آن کس کز تو پرسد تا کجا خواهی شدن؟

عالمی سر در هوا از انتظارت گشته اند
سایه گستر تا کجا همچون هما خواهی شدن؟

گر چنین با خود کنی بیگانگان را آشنا
زود محتاج نگاه آشنا خواهی شدن

در زمان سادگی گشتی به پرکاری تمام
تا در این ایام خط مشکین چها خواهی شدن

گر به این سامان حسن آیینه پیش رو نهی
پیش خود چون ما به صد دل مبتلا خواهی شدن

بر لب بام آفتابت از غبار خط رسید
کی به صائب مهربان ای بی وفا خواهی شدن؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.