۱۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۶۰

با توانایی به اهل فقر استغنا مزن
عاجزان را دستگیری کن، به دولت پا مزن

با قضای آسمانی چاره جز تسلیم نیست
در محیط بیکران زنهار دست و پا مزن

جز در دل نیست امید گشاد از هیچ در
می توان بر سینه زد تا سنگ، بر درها مزن

با قد خم نیست لایق حلقه هر در شدن
زینهار این حلقه را جز بر در دلها مزن

تا برآید از گریبانت به یکدم آفتاب
دست خود چون صبح جز بر دامن شبها مزن

گر طمع داری که گردد سینه ات کان گهر
تیغ اگر چون کوه بارد بر سرت، سر وا مزن

تا نسازی جمع دل از فکر زاد آخرت
پشت پا چون سالکان خام بر دنیا مزن

از در پوشیده برگردند مهمانان غیب
بخیه از خواب گران بر دیده بینا مزن

عالمی را از نفس چون می توانی داد جان
مهر خاموشی به لب در مهد چون عیسی مزن

تا نگیرد خوشه اشک ندامت دامنت
دست بر هر شاخ همچو تاک بی پروا مزن

بر سیه چشمان مگردان سرخ صائب چشم خویش
کاسه در خون جگر چون لاله حمرا مزن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.