هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و عاشقانه از زبان شاعری است که از درد عشق و رنج‌های روحی خود می‌گوید. او از مفاهیمی مانند عشق، فنا، تسلیم و وحدت با معشوق صحبت می‌کند و با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند زلف مشکین، چراغ روز، و گردن مور، احساسات خود را بیان می‌کند. شاعر به دنبال رهایی از تعلقات دنیوی و رسیدن به حقیقت است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک صحیح این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات عرفانی و اصطلاحات شعری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۶۰۶۸

زلف مشکین را ز صبح عارض خود دور کن
چون چراغ روز، گل را در نظر بی نور کن

سرنوشت عشق از پیشانی من روشن است
چون توان با آب گفتن عکس را مستور کن؟

شعله چون برگ خزان از آه سردم رنگ باخت
فکر فانوس ای کلیم از بهر شمع طور کن

خاطر آیینه وحدت غبارآلود شد
گرد هستی را به چوب دار از خود دور کن

خاکساری جاده ای دارد ز مو باریکتر
گردن تسلیم نازک چون میان مور کن

سر چه باشد کس نبازد در ره داغ جنون؟
این کدوی پوچ را در کار این زنبور کن

دوش خاطر را سبک کن صائب از گرد حیات
رو به معراج فنا آنگاه چون منصور کن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.