۲۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۷۹

نیستی چون اهل معنی لب به دعوی وا مکن
عیبجویان را به عیب خویشتن گویا مکن

بهر مشتی خون که خواهد خرج خاک تیره شد
لب به حرف خونبها چون خودفروشان وا مکن

تا نسازی دامن اطفال را خالی ز سنگ
از سواد شهر رو در دامن صحرا مکن

از خرد دورست مس کردن طلای خویش را
روی زرد خویش سرخ از باده حمرا مکن

تا نسازی جمع صائب دل ز زاد آخرت
پشت خود چون سالکان خام بر دنیا مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.