۲۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۹۲

آه گرمی هست دایم در دل بی تاب من
نیست هرگز بی چراغی گوشه محراب من

شورشی دارم که می پاشم چو ابر از یکدگر
کوه قاف آید اگر پیش ره سیلاب من

شوربختی بین که ریزد بحر با چندین گهر
خار و خس در کاسه دریوزه گرداب من

می برد بر حال قارون رشک در زیر زمین
در ته گرد کسادی گوهر شاداب من

چند بتوان آبروی گریه پیش صبح ریخت؟
تا به کی صرف زمین شور گردد آب من؟

از شتاب عمر گفتم غفلت من کم شود
زین صدای آب سنگین تر شد آخر خواب من

مرگ نتواند مرا از بی قراری بازداشت
می شود صائب ز کشتن زنده تر سیماب من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.