هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و تنهایی عمیق خود می‌گوید که در دلش پنهان است و کسی از آن آگاه نیست. او از بی‌کسی و یتیمی خود سخن می‌گوید و از زخم زبان مردم رنج می‌برد. با وجود سکوت، از دردها فارغ شده و به دنبال آرامش در خلوت خود است. او از دنیا و فکر آن دوری می‌کند و تنها سخن دلخواهش، زلف پریشان است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و غم‌انگیز است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند زخم زبان و انتقاد اجتماعی ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۶۱۲۲

می کند در پرده دل سیر دایم آه من
تا کسی واقف نگردد از غم جانکاه من

نیست چون گوهر مرا امروز داغ بی کسی
بود از گرد یتیمی خاک بازیگاه من

بسته ام یک روز با سیلاب احرام محیط
کی شود زخم زبان خلق خار راه من؟

با لب خاموش از زخم زبان ها فارغم
نیست دستی خار را بر دامن کوتاه من

دوست از بیداری من در کنار مادرست
زیر شمشیرست دشمن از دل آگاه من

بی نیاز از چوب منع و فارغم از دور باش
نیست از جوش معانی ره به خلوتگاه من

فکر دنیا ره ندارد در دل روشن مرا
این کلف را شسته است از چهره خود ماه من

صائب از اندیشه زنجیر مویان فارغم
نیست جز زلف پریشان سخن دلخواه من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.