۲۳۹ بار خوانده شده
می کند در پرده دل سیر دایم آه من
تا کسی واقف نگردد از غم جانکاه من
نیست چون گوهر مرا امروز داغ بی کسی
بود از گرد یتیمی خاک بازیگاه من
بسته ام یک روز با سیلاب احرام محیط
کی شود زخم زبان خلق خار راه من؟
با لب خاموش از زخم زبان ها فارغم
نیست دستی خار را بر دامن کوتاه من
دوست از بیداری من در کنار مادرست
زیر شمشیرست دشمن از دل آگاه من
بی نیاز از چوب منع و فارغم از دور باش
نیست از جوش معانی ره به خلوتگاه من
فکر دنیا ره ندارد در دل روشن مرا
این کلف را شسته است از چهره خود ماه من
صائب از اندیشه زنجیر مویان فارغم
نیست جز زلف پریشان سخن دلخواه من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
تا کسی واقف نگردد از غم جانکاه من
نیست چون گوهر مرا امروز داغ بی کسی
بود از گرد یتیمی خاک بازیگاه من
بسته ام یک روز با سیلاب احرام محیط
کی شود زخم زبان خلق خار راه من؟
با لب خاموش از زخم زبان ها فارغم
نیست دستی خار را بر دامن کوتاه من
دوست از بیداری من در کنار مادرست
زیر شمشیرست دشمن از دل آگاه من
بی نیاز از چوب منع و فارغم از دور باش
نیست از جوش معانی ره به خلوتگاه من
فکر دنیا ره ندارد در دل روشن مرا
این کلف را شسته است از چهره خود ماه من
صائب از اندیشه زنجیر مویان فارغم
نیست جز زلف پریشان سخن دلخواه من
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.