هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه از صائب تبریزی، احساسات عمیق عاشقانه، رنج‌های عشق، و تأملات فلسفی را بیان می‌کند. شاعر از عشق به عنوان آیین همیشگی خود یاد می‌کند و از دردها و لذت‌های آن سخن می‌گوید. همچنین، مفاهیمی مانند مکافات، مرگ، و تسکین ناپذیری رنج‌ها نیز در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و مرگ نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۶۱۲۱

عشقبازی بود دایم در جهان آیین من
چون سمندر بود از آتش بستر و بالین من

می شود در بستر تفسیده من گل گلاب
می گدازد شمع را سرگرمی بالین من

فارغ از فکر مکافاتم که خصم کینه جو
زنده زیر خاک باشد از غبار کین من

خواب این دلمردگان از مرگ سنگین تر بود
ورنه خون مرده گردد زنده از تلقین من

بر دل پر شور من دست نوازش بیهده است
پنجه مرجان چو دریا کی دهد تسکین من؟

نیست یک دل کز ملال خاطرم دلگیر نیست
باغ را در بسته دارد غنچه غمگین من

تلخکامی نیست چون من در میان خستگان
زهر چشم یار باشد شربت شیرین من

صائب از غیرت شود خون مشک در ناف غزال
هر کجا در جلوه آید خامه مشکین من
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.