هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که به موضوعاتی مانند عشق، رنجهای دل، ناامیدی، و زیباییهای زندگی میپردازد. شاعر از عشق و دلبستگی سخن میگوید و از ناتوانی در پنهان کردن احساساتش مینالد. همچنین، به مفاهیمی مانند گذر زمان، ناپایداری دنیا، و تأمل در هستی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و انتزاعی موجود در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۶۱۹۹
چه باشد جان که نتوان صرف راه دلستان کردن؟
ازان جان جهان نتوان کنار از بیم جان کردن
خوشا سودای یکجا گر چه باشد سر به سر نقصان
که سودایی شدم ز اندیشه سود و زیان کردن
گرفتم باغبان سنگدل مانع نمی گردد
به شاخ گل مروت نیست طرح آشیان کردن
چه خونها می توانستیم در دل کرد خوبان را
اگر می شد میسر عشق را در دل نهان کردن
ز فکر عاقبت دل را چه فارغ بال می سازد
در ایام بهاران چون گل رعنا خزان کردن
شکست از چیدن گل پشت امیدم، چه دانستم
که از چاک قفس بایست سیر گلستان کردن؟
مکن ای بوالهوس از چیدن گل منع عاشق را
که از نظارگی خوش نیست منع باغبان کردن
به رنگ خود برآورد آن پریرو زال دنیا را
ز ماه مصر می آید زلیخا را جوان کردن
بیندیش از خدا ای محتسب انصاف پیدا کن
مروت نیست در فصل بهاران می گران کردن
چه صورت های معنی آفرین در آستین دارد
به رنگ خامه مو صد زبان را یک زبان کردن
عبیر پیرهن بودم، غبارآلود می گشتم
کنون از دور می باید سجود آستان کردن
به خاک و خون کشد صائب دل آزاد مردان را
به غیر از دیده عبرت تماشای جهان کردن
ازان جان جهان نتوان کنار از بیم جان کردن
خوشا سودای یکجا گر چه باشد سر به سر نقصان
که سودایی شدم ز اندیشه سود و زیان کردن
گرفتم باغبان سنگدل مانع نمی گردد
به شاخ گل مروت نیست طرح آشیان کردن
چه خونها می توانستیم در دل کرد خوبان را
اگر می شد میسر عشق را در دل نهان کردن
ز فکر عاقبت دل را چه فارغ بال می سازد
در ایام بهاران چون گل رعنا خزان کردن
شکست از چیدن گل پشت امیدم، چه دانستم
که از چاک قفس بایست سیر گلستان کردن؟
مکن ای بوالهوس از چیدن گل منع عاشق را
که از نظارگی خوش نیست منع باغبان کردن
به رنگ خود برآورد آن پریرو زال دنیا را
ز ماه مصر می آید زلیخا را جوان کردن
بیندیش از خدا ای محتسب انصاف پیدا کن
مروت نیست در فصل بهاران می گران کردن
چه صورت های معنی آفرین در آستین دارد
به رنگ خامه مو صد زبان را یک زبان کردن
عبیر پیرهن بودم، غبارآلود می گشتم
کنون از دور می باید سجود آستان کردن
به خاک و خون کشد صائب دل آزاد مردان را
به غیر از دیده عبرت تماشای جهان کردن
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.