۱۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲۲۹

به خاموشی بدل شد نغمه های دلفریب من
به چشم سرمه دار آمد نوای عندلیب من

ز بس چین جبین بی نیازی کرده در کارش
صبا را دل گرفت از غنچه حسرت نصیب من

به شاخ ارغوان نبض من گر آشنا گردد
شود شاخ گل تبخاله انگشت طبیب من

نباشم چون ز همزانویی آیینه در آتش؟
که می آید برون از سنگ و از آهن رقیب من

چنان در عشق رسوایم که خال چهره لاله
به خون رشک می غلطد ز داغ سینه زیب من

ز چندین مصرع رنگین یکی صائب خوشم آید
به هر شاخ گلی سر درنیارد عندلیب من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.