۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲۷۸

چند چون مردم کوتاه نظر خندیدن؟
در شبستان فنا همچو شرر خندیدن

صبح جان بر سر یک چند دم سرد گذاشت
عمر کوتاه کند همچو شرر خندیدن

نوحه شهپر شاهین اجل می آید
چند چون کبک به هر کوه و کمر خندیدن؟

از شکر خنده بیجاست پریشانی صبح
کار الماس نماید به جگر، خندیدن

مهر خورشید ازان بر دهن صبح زدند
که به آن لب نزد دم ز شکر خندیدن

صدف پاک گهر از دل من دارد یاد
در وطن غنچه نشستن، به سفر خندیدن

رشک در ناخن حساد چرا نی نکند؟
شد علم خامه صائب به شکر خندیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.