هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، شاعر پرآوازه سبک هندی، سرشار از مضامین عاشقانه، عرفانی و اجتماعی است. شاعر با به‌کارگیری تصاویر بدیع و تشبیهات زیبا، از درد غربت، فراق، عشق و ناامیدی می‌گوید. او از اشک، بوسه، مستی، و مفاهیمی مانند یوسف و زندان برای بیان احساسات خود استفاده می‌کند. همچنین، انتقادی اجتماعی به ارباب قدرت و شرایط ناعادلانه جامعه نیز در ابیاتی دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مضامین عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و انتقادهای اجتماعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۶۳۰۱

چون دهد چشم ترم اشک به دامان بیرون
ز آستین بحر کند پنجه مرجان بیرون

بر لب ساغر ازان بوسه سیراب زنند
که نیارد سخن از مجلس مستان بیرون

هر کجا رفت همان چشم به دنبالش بود
سرمه زان روز که آمد ز صفاهان بیرون

خاک غربت بود آیینه ارباب سخن
طوطی آن به که رود از شکرستان بیرون

گل شرم است، که هر فصل بهاران آید
لاله افکنده سر از خاک شهیدان بیرون

چشم زنجیر غریبانه چرا خون نگریست؟
یوسف آن روز که می رفت ز زندان بیرون

(کاروان خط اگر بنده نوازی نکند
که دل ما کشد از چاه زنخدان بیرون؟)

(به جز از من که تردد نکنم از پی رزق
نیست شیری که نیاید ز نیستان بیرون)

به درشتی نتوان برد ز دل غم صائب
نتوان کرد ز دل خار به پیکان بیرون
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.