۱۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۳۵

حضور می طلبی سینه را مصفا کن
گهر پرست تو گنجینه را مصفا کن

ز خانه بصفا میهمان نگردد کم
همین تو سعی کن آیینه را مصفا کن

مه از گرفتگی آمد برون به جام زدن
تو هم به جام زدن سینه را مصفا کن

دگر برای چه روزست باده روشن؟
ز تیرگی شب آدینه را مصفا کن

نظر به صافی چشمه است جویباران را
به دشمنان دل پر کینه را مصفا کن

ذلیل می شود از رقعه طمع درویش
ز پینه خرقه پشمینه را مصفا کن

به لوح ساده توان کرد حسن را تسخیر
ز جوهر آینه سینه را مصفا کن

هلال آینه روشن است صائب حسن
تو همچو صبح همین سینه را مصفا کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.