۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۴۵

صبا برون نرود از غبار خاطر من
فزون ز برگ درخت است بار خاطر من

در آسمان بنشیند به خاک، تیر شهاب
چنین بلند شود گر غبار خاطر من

ز تازه رویی من باغ اگر چه سیراب است
ز بار سرو فزون است بار خاطر من

عرق به چهره صافت، که چشم بد مرساد!
نمونه ای است ز صبر و قرار خاطر من

سحاب گرد یتیمی ز روی گوهر شست
همان غبار بود پرده دار خاطر من

عیار خاطر صافم اگر نمی دانی
بگیر از آینه خود عیار خاطر من

به تنگدستی و بی حاصلی خوشم صائب
چو سرو بی ثمری نیست بار خاطر من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.