۲۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۵۹

در آتش است نعل می ناب دیگران
رنگین مساز خانه ز اسباب دیگران

اشکی که شورید از دل غمگین غبار دارد
خوشتر بود ز گوهر سیراب دیگران

بیداریی که جمع شود با خیال دوست
صد پرده به بود ز شکر خواب دیگران

پهلوی لاغری که کند کار بوریا
خوشتر بود ز بستر سنجاب دیگران

تا هست نم ز خون جگر در پیاله ام
لب تر نمی کنم ز می ناب دیگران

تا می توان ز رخنه دل فتح باب جست
حاجت نمی بریم به محراب دیگران

تا می توان نمود قناعت به آب خشک
هرگز مجوی طعمه ز قلاب دیگران

با آبرو بساز که چون آب تلخ و شور
گردد زیاده تشنگی از آب دیگران

باشد ز خود چو گوهر شب تاب نور من
مستغنیم ز پرتو مهتاب دیگران

چون خانه ای بود که برآرد ز خویش آب
گردد دکان هر که به دولاب دیگران

آن دست خشک باد که همچون سبو نشد
دست تسلی دل بی تاب دیگران

صائب مرا ز نام چه حاصل، که چون نگین
تر می کنم زمین خود از آب دیگران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.