۲۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۰۲

آرد به وجد سوختگان را نوای من
مردافکن است باده مردآزمای من

دلهای خامسوز چه داند که چون کباب
خون می چکد ز ناله دردآشنای من

در هر دلی که نیست در او کوه درد و غم
صورت پذیر نیست که پیچید صدای من

سیلی که پشت پای زند هر دو کون را
خونابه ای است از دل بی مدعای من

از گنج نامه پی به سر گنج می برند
پیداست دلشکستگی از بوریای من

چون صبحدم فروغ من از نور راستی است
چشم ستاره محو شود در صفای من

چشم دلم به خرمن دونان نمی پرد
بر کهکشان بود نظر کهربای من

صائب همان زمان جگرم ریش می شود
خاری اگر شکسته شود زیر پای من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.