۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۲۸

جانا که ترا گفت که ترک می و نی کن؟
بردار لب از ساغر و خون در دل می کن

بر کشتی می نامه نی باد مرادست
ای مطرب کوتاه نفس، باد به نی کن

تا چند پی کبک به کهسار برآیی؟
در پای خم امروز شکار بط می کن

تا روی کند عیش و طرب، پشت به خم ده
تا پشت کند محنت و غم، روی به می کن

هان خضر، تو آب در میخانه بیفشان
هان ای دم عیسی، تو هواداری نی کن

یک جرعه بر این خاک سیه کاسه بیفشان
قارونکده خاک پر از حاتم طی کن

سنگ کف طفلان حشم زنگ برآورد
بی درد، ز صحرای جنن روی به حی کن

صائب همه کس گوش به فریاد تو دارد
یک ناله جانسوز درین بزم چو نی کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.