هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند حقیقتجویی، رهایی از تعلقات دنیوی، عشق و جنون عارفانه، و تحول درونی میپردازد. شاعر از دل میخواهد به خرابات حقیقت وارد شود، از خودگذشتگی کند، و با نگاهی نو به جهان بنگرد. همچنین، بر اهمیت عشق، صبر، و تحمل رنج برای رسیدن به کمال تأکید دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعارههای بهکاررفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۶۴۲۹
ای دل به خرابات حقیقت گذری کن
خود را به دو پیمانه جهان دگری کن
با مردم دیوانه قلم را نبود کار
از داغ جنون تیر قضا را سپری کن
کردی سفر دور بسی سود نبخشید
یک بار هم از خود سفر مختصری کن
با آب و زمین عذر ز دهقان نپذیرند
تقصیر مکن دانه خود را شجری کن
از قیمت گوهر خبری نیست صدف را
گنجینه خود عرض به صاحب نظری کن
در هیچ زمین نیست که فیضی نبود فرش
چون پرتو خورشید به هر جا گذری کن
زر را به زر آن کس که دهد اهل تمیزست
نقد دل و جان صرف بت سیمبری کن
چن رشته دو تا شد ز گسستن شود ایمن
پیوند دل زار به موی کمری کن
کمتر نتوان بود به همت ز نگینی
هر کار که نامی است به نام دگری کن
در دایره بی خبران است خبرها
تحقیق خبر از دل هر بی خبری کن
سیرت نکند جلوه در آیینه فولاد
زنهار در آیینه زانو نظری کن
در پرده دل گر همه یک قطره خون است
چون آبله صرف قدم نیشتری کن
ای چرخ ازین بیش مده جلوه خورشید
این داغ جهانسوز به کار جگری کن
این آن غزل و الهی ماست که فرمود
رو داغ به جانی نه و خون در جگری کن
خود را به دو پیمانه جهان دگری کن
با مردم دیوانه قلم را نبود کار
از داغ جنون تیر قضا را سپری کن
کردی سفر دور بسی سود نبخشید
یک بار هم از خود سفر مختصری کن
با آب و زمین عذر ز دهقان نپذیرند
تقصیر مکن دانه خود را شجری کن
از قیمت گوهر خبری نیست صدف را
گنجینه خود عرض به صاحب نظری کن
در هیچ زمین نیست که فیضی نبود فرش
چون پرتو خورشید به هر جا گذری کن
زر را به زر آن کس که دهد اهل تمیزست
نقد دل و جان صرف بت سیمبری کن
چن رشته دو تا شد ز گسستن شود ایمن
پیوند دل زار به موی کمری کن
کمتر نتوان بود به همت ز نگینی
هر کار که نامی است به نام دگری کن
در دایره بی خبران است خبرها
تحقیق خبر از دل هر بی خبری کن
سیرت نکند جلوه در آیینه فولاد
زنهار در آیینه زانو نظری کن
در پرده دل گر همه یک قطره خون است
چون آبله صرف قدم نیشتری کن
ای چرخ ازین بیش مده جلوه خورشید
این داغ جهانسوز به کار جگری کن
این آن غزل و الهی ماست که فرمود
رو داغ به جانی نه و خون در جگری کن
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.