۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۳۷

ای قامت بلندت معراج آفریدن
یک شیوه خرامت در پیش پا ندیدن

پرواز طایر شوق مقراض قطع راه است
صد ساله راه طی شد دل را به یک تپیدن

مرد آن بود که چون می در شیشه گر کنندش
چون رنگ می تواند از خود برون دویدن

روزی که حلقه کردند زلف کمند او را
از فکر وحشیان جست اندیشه رمیدن

در خاک تیره دیدن نور صفا، کمال است
هر طفل می تواند مه را در آب دیدن

در عشق پیش بینی سنگ ره وصال است
شد سیل محو در بحر از پیش پا ندیدن

ای عنکبوت غافل، در تنگنای گردون
آخر دلت نشد سیر زین پرده ها تنیدن؟

ملای روم صائب ما را بود سخن کش
احسنت ای کشنده، شاباش ای کشیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.