۱۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۶۱

می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو
چون تماشایی نظر بردارد از گلزار تو؟

دل نگردد چون خراب از جلوه مستانه ات؟
نقش پا رطل گران می گردد از رفتار تو

هر که یک پهلو فتد، با او طرف گشتن خطاست
برنمی آید کسی با تیغ بی زنهار تو

چون دهم از شکوه دردسر ترا، کز نازکی
گل گرانی می کند بر گوشه دستار تو

می شود باریک سرو از رخنه دیوار باغ
چون به سیر گلشن آید سرو خوش رفتار تو

گر نباشد بر دلت مرگ پرستاران گران
می توان مرد از برای نرگس بیمار تو

مستی حسن ترا پیمانه ای در کار نیست
دیدن آیینه باشد ساغر سرشار تو

خنده گل در گلوی غنچه می گردد گره
چون به شکرخنده آید لعل گوهربار تو

از عرق تر می کند هر روز چندین پیرهن
ماه کنعان از حجاب گرمی بازار تو

سیر چون بیند ترا عاشق، که از لغزندگی
دست و پا گم می کند نظاره از رخسار تو

چون نسازد خانه تنگ صدف را سینه چاک؟
بحر تنگی می کند بر گوهر شهوار تو

گر ز آب زندگی لب تر نسازد دور نیست
هر که را دل زنده گردد صائب از گفتار تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.