۲۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۱۵

عنان به طول امل داده ای دریغ از تو
به کوچه غلط افتاده ای دریغ از تو

دلی که هر دو جهان رونمای او نشود
به هیچ و پوچ ز کف داده ای دریغ از تو

چو سرو با همه باری که بسته ای بر دل
دلت خوش است که آزاده ای دریغ از تو

برای خرده سهلی که می رود بر باد
غمین چو غنچه نگشاده ای دریغ از تو

فتاده است مکرر ز چشم ما دنیا
ازین فتاده تو افتاده ای دریغ از تو

به محفلی که ادب پا به احتیاط نهد
عنان گسسته تر از باده ای دریغ از تو

درین چمن که گل از شوق آب می گردد
چو آب آینه استاده ای دریغ از تو

در امید که هرگز نبسته ای بر خلق
به روی صائب نگشاده ای دریغ از تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.