۲۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۶۹

نوبهارست این به احیای گلستان آمده؟
یا قیامت بر سر خاک شهیدان آمده

این لطافت نیست در باد بهاران، یوسف است
در لباس بوی پیراهن به کنعان آمده

اینقدر شوخی ندارد برق جانسوز بهار
شهسوار ماست پنداری به جولان آمده

جلوه بال پریزادان کند موج سراب
زین سلیمانی که در صحرای امکان آمده

هر سر خاری زبان شکرپردازی شده است
محمل لیلی همانا در بیابان آمده

می برد در پرده دل رخسار بیرنگ بهار
در لباس رنگ و بو هر چند پنهان آمده

از حجاب دیده شبنم، فروغ نوبهار
لاله و گل را چراغ زیر دامان آمده

می تواند کاسه بر فرق نظربازان شکست
هر که چون نرگس درین گلزار حیران آمده

از چراغ دولت بیدار گل برخورده است
در دل شب هر که چون شبنم به بستان آمده

خواب گردیده است صائب بر نواسنجان حرام
بلبل پرشور ما تا در گلستان آمده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.