۲۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۹۹

بمیر تشنه، منه پای بر کناره چاه
که خم کند قد استاده را نظاره چاه

مجوی آب مروت ازین تهی چشمان
که تشنگی نبرد از جگر نظاره چاه

به رهنمایی کوته نظر ز راه مرو
که پیش پا نتوان دید با ستاره چاه

ز کاهلان بگسل تا به منزلی برسی
که نقش پای گرانان بود قواره چاه

سخن چو تازه برآید ز کلک، بی قدرست
چو یوسفی که فروشند بر کناره چاه

به وادیی که منم رهنورد آن صائب
بود ز نقش قدم بیشتر شماره چاه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.