۱۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۰۲

ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته
همای از سر این مشت استخوان رفته

دو دولت است که یکبار آرزو دارم
تو در کنار من و شرم از میان رفته

به نوبهار چنان غره ای که پنداری
که خار در قدم موسم خزان رفته

امید گوشه چشمم به دستگیری توست
که در رکاب تو از دست من عنان رفته

کلاه گوشه دودم به عرش ساییده است
حدیث عشق تو هرگاه بر زبان رفته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.