هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و دوری معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که با رفتن معشوق، جان از جسم ضعیفش رفته است. او آرزو دارد معشوق در کنارش باشد و شرم و حیا از میان برود. شاعر به بهار اشاره می‌کند که گویی خارها در پایش خزان را پشت سر گذاشته‌اند. او امیدوار است که معشوق دستگیرش شود، زیرا بدون او کنترل امور از دستش خارج شده است. شاعر همچنین از عشق خود به معشوق سخن می‌گوید و اینکه حدیث این عشق همواره بر زبانش جاری است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۶۶۰۲

ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته
همای از سر این مشت استخوان رفته

دو دولت است که یکبار آرزو دارم
تو در کنار من و شرم از میان رفته

به نوبهار چنان غره ای که پنداری
که خار در قدم موسم خزان رفته

امید گوشه چشمم به دستگیری توست
که در رکاب تو از دست من عنان رفته

کلاه گوشه دودم به عرش ساییده است
حدیث عشق تو هرگاه بر زبان رفته
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.