هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات عمیق و شورانگیز خود سخن می‌گوید، با تصاویری مانند بلبل، گل، و خون جگر که نماد عشق و رنج هستند. او از عبرت‌گیری از طبیعت و زندگی می‌گوید و به زیبایی‌های گذرا و رنج‌های پنهان در پس آن‌ها اشاره می‌کند. در نهایت، شاعر با احساسی از تهی‌دستی و جوشش درونی، باغ را ترک می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر مانند 'به خون بلبلی' و 'رنج و محنت' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۶۷۱۱

شب که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی
بود دامان دگر بر آتش من هر گلی

چشم عبرت بین نداری، ورنه هر شاخ گلی
محضر آمادای باشد به خون بلبلی

نیست بی خون جگر در گلشن عالم گلی
هست هر شاخ گلی محضر به خون بلبلی

یادم آمد طره مشکین آن رعناغزال
هر کجا بر شاخ گل پیچیده دیدم سنبلی

نیست ممکن خنده بر روز سیاه من کند
در قفای هر که افتاده است مشکین کاکلی

زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن
کز نچیدن می توان یک عمر گل چید از گلی

قامت خم گشته می گفتم حصار من شود
شد گذار کاروان درد و محنت را پلی

دست و دامان تهی رفتم برون صائب ز باغ
بس که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.