هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر ناامیدی و یأس شاعر از دنیا و مردم زمانه است. او احساس می‌کند که ارزش‌های انسانی و دوستی‌ها از بین رفته‌اند و کسی به دنبال حقیقت نیست. شاعر از بی‌وفایی دنیا و حوادث ناگوار آن شکایت دارد و آرزوی آرامش و خلوت می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، فضای یأس‌آلود و ناامیدی در شعر برای سنین پایین مناسب نیست.

غزل شمارهٔ ۶۷۴۷

نمی آییم چون یوسف به چشم هر خریداری
بحمدالله متاع ما ندارد روی بازاری

متاع آشنایی روی گردان گشته از دلها
همین از آشنارویان بجا مانده است دیواری

به زلف حرف ما آشفتگان بسیار می پیچی
سروکارت نیفتاده است با زلف سیه کاری

چو مجنون خانه ای در دامن صحرا هوس دارم
که غیر از گردباد آنجا نیاید هیچ دیاری

برافتاده است رسم مردمی از گلشن عالم
ندارد نرگس بیمار بر بالین پرستاری

اگر سیاره گردون سراسر مشتری گردد
نیفتد بر سر من سایه دست خریداری

اگر دشمن سرت خواهد چو گل در دامنش افکن
چو شاخ گل برون بر از چمن دوش سبکباری

ازین دشت بلاخیز حوادث چون روم صائب؟
دهن واکرده است از هر طرف آتش زبان ماری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.