هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، بیانگر درد و رنج عاشق و ناامیدی‌های او در عشق است. شاعر از ابر رحمت می‌خواهد که به او کرامت کند و از غم‌هایش بکاهد. او از دوری معشوق و بی‌قراری خود می‌گوید و آرزو می‌کند که ای کاش می‌توانست مانند گذشته با معشوق باشد. شعر همچنین به مفاهیمی مانند عشق، ناامیدی، امید و رهایی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کار رفته در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل‌درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۶۷۷۸

کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی
که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی

غزال از دور باش وحشت من راه گرداند
مرا در دامن صحرا نمی باید نگهبانی

کند بر دیده سودایی من شهر را زندان
نفس چون راست سازد گردبادی در بیابانی

نمی گردید بی شیرازه اوراق وجود من
اگر می بود در دستم سر زلف پریشانی

نهان شد مهر تابان دید تا آن روی گلگون را
کند چون خودنمایی مشت خاری در گلستانی؟

نپردازی به عاشق از غرور حسن، ازین غافل
که ابروی تو خواهد گشت از خط طاق نسیانی

ز خط عنبرین گفتم شود سرسبز امیدم
ندانستم که این ابر سیه را نیست بارانی

تو از ظلمت چو صبح آیینه دل را مصفا کن
که طالع می شود از هر طرف خورشید جولانی

ازان مانع ز آب خضر شد دولت سکندر را
که می خواهد برآرد هر زمان سر از گریبانی

به پایان می رسانیدم من آتش زبان صائب
اگر افسانه آن زلف را می بود پایانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.