۲۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۰۴

نی خود را بشکن گر شکری می طلبی
برگ از خود بفشان گر ثمری می طلبی

خبری نیست که در بیخبری نتوان یافت
بیخبر شو ز جهان گر خبری می طلبی

از خودی تا اثری هست، دعا بی اثرست
بی اثر شو، ز دعا گر اثری می طلبی

پا به دامن کش و از هر دو جهان چشم بپوش
گر ازین خانه تاریک دری می طلبی

صبر چون غنچه به خاموشی و دلتنگی کن
گر گشایش ز نسیم سحری می طلبی

دهن خود چو صدف پاک درین دریا کن
اگر از ابر بهاران گهری می طلبی

خضر توفیق پی گمشدگان می گردد
خویش را گم کن اگر راهبری می طلبی

داد از پرتو خود بال به شبنم خورشید
پا به دامن کش اگر بال و پری می طلبی

صدف آبله باشد کف افسوس ترا
تا تو گم کرده خود از دگری می طلبی

چون شرر دیده روشن ز جهان کن تحصیل
اگر از سوخته جانان اثری می طلبی

خضر چون سبزه زند موج درین دامن دشت
پای در ره نه اگر همسفری می طلبی

آب خود صاف کن از پرده گلها صائب
گر ز خورشید چو شبنم نظری می طلبی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.