هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی به اهمیت سکوت و خاموشی در زندگی میپردازد. شاعر بیان میکند که سکوت میتواند باعث آرامش، امنیت، وحدت، و حتی روشنگری شود. او تأکید میکند که بسیاری از مشکلات و فتنهها از سخن گفتن بیجا ناشی میشوند و خاموشی میتواند مانند سپری در برابر این مشکلات عمل کند.
رده سنی:
15+
مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی این شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۶۸۲۵
سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی
دل چراغی است که روشن شود از خاموشی
بیشتر فتنه عالم ز سخن می زاید
مادر فتنه سترون شود از خاموشی
مهر زن بر لب گفتار که در بزم جهان
شمع آسوده ز کشتن شود از خاموشی
دل که در رهگذر باد حوادث شمعی است
چون چراغ ته دامن شود از خاموشی
بلبل از زمزمه خویش به بند افتاده است
از قفس مرغ به گلشن شود از خاموشی
هیچ طفلی نشنیدیم درین عبرتگاه
که لبش زخمی سوزن شود از خاموشی
دل ز روشنگر حیرت ید بیضا گردد
سینه ها وادی ایمن شود از خاموشی
گر توانی سپر از مهر خموشی انداخت
مو بر اندام تو جوشن شود از خاموشی
دل آزاد تو آن روز شود بی زنگار
که زبان سبز چو سوسن شود از خاموشی
خاک اگر در دهن رخنه گفتار زند
آدمی قلعه آهن شود از خاموشی
نیست جز مهر خموشی به جهان جام جمی
راز عالم به تو روشن شود از خاموشی
گر زبان را ز سخن پاک توانی کردن
خوشه ات صاحب خرمن شود از خاموشی
رشته عمر که بر سستی خود می لرزد
ایمن از بیم گسستن شود از خاموشی
کثرت و تفرقه در عالم گفتار بود
که جهانی همه یک تن شود از خاموشی
از ره حرف بود رنجش مردم صائب
کس ندیدیم که دشمن شود از خاموشی
دل چراغی است که روشن شود از خاموشی
بیشتر فتنه عالم ز سخن می زاید
مادر فتنه سترون شود از خاموشی
مهر زن بر لب گفتار که در بزم جهان
شمع آسوده ز کشتن شود از خاموشی
دل که در رهگذر باد حوادث شمعی است
چون چراغ ته دامن شود از خاموشی
بلبل از زمزمه خویش به بند افتاده است
از قفس مرغ به گلشن شود از خاموشی
هیچ طفلی نشنیدیم درین عبرتگاه
که لبش زخمی سوزن شود از خاموشی
دل ز روشنگر حیرت ید بیضا گردد
سینه ها وادی ایمن شود از خاموشی
گر توانی سپر از مهر خموشی انداخت
مو بر اندام تو جوشن شود از خاموشی
دل آزاد تو آن روز شود بی زنگار
که زبان سبز چو سوسن شود از خاموشی
خاک اگر در دهن رخنه گفتار زند
آدمی قلعه آهن شود از خاموشی
نیست جز مهر خموشی به جهان جام جمی
راز عالم به تو روشن شود از خاموشی
گر زبان را ز سخن پاک توانی کردن
خوشه ات صاحب خرمن شود از خاموشی
رشته عمر که بر سستی خود می لرزد
ایمن از بیم گسستن شود از خاموشی
کثرت و تفرقه در عالم گفتار بود
که جهانی همه یک تن شود از خاموشی
از ره حرف بود رنجش مردم صائب
کس ندیدیم که دشمن شود از خاموشی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.