۲۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۲۷

قطره را بحر نماید سفر یکرنگی
ذره خورشید شود از اثر یکرنگی

از میان گل و خاشاک دویی برخیزد
چمن افروز شود چون شرر یکرنگی

چون دو آیینه صافند که حیران همند
هر دو عالم ز فروغ گهر یکرنگی

جبهه صاف من و داغ دورنگی هیهات
خبر از رنگ ندارم به سر یکرنگی

پخته از حوصله شاخ برون می آید
رگ خامی نبود در ثمر یکرنگی

بحر هر روز به صد رنگ اگر جلوه کند
حد موج است ببندد کمر یکرنگی

چشم یکرنگی ازین چرخ دغا بازمدار
نیست در نه صدف او گهر یکرنگی

صائب از هم نکند تفرقه لطف و عتاب
گل و خارست یکی در نظر یکرنگی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.