۲۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۳۷

چه به هر سوی چو کوران به عصا می بینی؟
چاه زیر قدم توست چو وا می بینی

یک کف خاک ز تردامنیت خشک نماند
تو همان لغزش خود را ز قضا می بینی

بر زر و جامه بود چشم تو از نور و صفا
پشت از آیینه و از کعبه قبا می بینی

اعتقاد تو به زر بیشتر از اعجازست
فال مصحف پی تذهیب طلا می بینی

چشم ما بر هنر و چشم تو بر عیب بود
ما ز آیینه صفا و تو قفا می بینی

به تو خواهند نظر کرد به فردا در حشر
به همان چشم که امروز به ما می بینی

گوش را کر کن و بشنو که چها می شنوی
دیده بر بند و نظر کن که چها می بینی

می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر
تو ز کوته نظری راه صبا می بینی

خنده چون گل به تهیدستی خاشاک مزن
که ز دمسردی ایام سزا می بینی

صائب آن به که خطا را نگزینی به صواب
چون درین دار مکافات جزا می بینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.