۲۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۴۴

باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی
کاین براقی است که تا عرش ناستد جایی

پای من بر سر گنج است ز جمعیت دل
نیست در دستم اگر چون دگران دنیایی

لاله را نعل بود بر سر آتش در کوه
در ره سیل حوادث تو چه پا برجایی

چشم خفاش ز خورشید ندارد قسمت
ورنه در دیده روشن گهران پیدایی

طوق هر فاخته ای دیده حیرت زده ای است
در ریاضی که بود سرو سهی بالایی

چشم کوته نظر آیینه ظاهربین است
ورنه در سینه هر قطره بود دریایی

صائب از هر دو جهان قطع نظر آسان است
اگر از جانب معشوق بود ایمایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.