هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد و رنج عاشقانه و ناامیدی سخن می‌گوید. شاعر از اشک‌های گرم، خون دل خوردن، و ناامیدی از روزگار صحبت می‌کند. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیمی مانند فقر، عشق نافرجام، و رنج‌های روحی دارد. در نهایت، شاعر به دنبال امید و مرهمی برای دردهای خود است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و روحی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و رنج نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

غزل شمارهٔ ۶۹۰۳

دارم ز اشک گرم دل تاب خورده ای
چون خار و خس تپانچه سیلاب خورده ای

خون خوردنم تراوش ازان کم کند که من
دارم چو لاله ساغر خوناب خورده ای

صبح امید من ز تریهای روزگار
در کاهش است چون شکر آب خورده ای

آید به چشم بی تو شب و روز عاشقان
یکرنگ چون دو زلف به هم تاب خورده ای

حاشا که در لباس شکایت کند ز فقر
زخم هزار نشتر سنجاب خورده ای

کی آب می خورد دلش از جام زرنگار؟
در وقت تشنگی به دو دست آب خورده ای

از زاهدان خشک چه مرهم طمع کند؟
پیشانی امید به محراب خورده ای

انصاف نیست بر در بیگانگی زند؟
خونها ز آشنایی احباب خورده ای

بسیار آشنا به نظر جلوه می کنی
ای گل مگر ز دیده من آب خورده ای؟

این رنگ لاله گون ز کجا آب می خورد؟
از من نهفته گر نه می ناب خورده ای

امروز گفتگوی ترا رنگ دیگرست
صائب ز ساغر که می ناب خورده ای؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.