۲۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۳۱

چند از بهار عشق قناعت به خس کنی؟
در آشیانه عیش به یاد قفس کنی

از خون لعل، تیشه مردان بهار کرد
زین کوهسار چند به آوازه بس کنی؟

در صیدگاه عشق، هما موج می زند
چون عنکبوت چند شکار مگس کنی؟

لوح دلی که آینه راز عالم است
حیف است حیف تخته مشق هوس کنی

سیلاب بازگشت به صحرا نمی کند
آن راه نیست عشق که رو باز پس کنی

در کاروان اگر نرسی آنقدر بکوش
کز دور گوش وقف صدای جرس کنی

زینسان که می روی پی گفتار، عاقبت
سر چون حباب در سر کار نفس کنی

از آتشین دمان به فغانی کن اقتدا
صائب اگر تتبع دیوان کس کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.