۱۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۵۲

محراب نظرهاست کمانی که تو داری
شیرازه دلهاست میانی که تو داری

چون سبزه زمین گیر کند آب روان را
این قامت چون سرو روانی که تو داری

بر روی زمین رنگ عمارت نگذارد
این جلوه سیلاب عنانی که تو داری

از حلقه صاحب نظران هوش رباید
از هر مژه شوخ سنانی که تو داری

یک سینه بی داغ محال است گذارد
این چهره چون لاله ستانی که تو داری

در حرف سرایی دهن غنچه ندارد
در خامشی این تیغ زبانی که تو داری

بس خون که کند در جگر گوشه نشینان
این کنج لب و کنج دهانی که تو داری

از پسته دهانان جهان شور برآرد
از صبح شکرخند دهانی که تو داری

در گلشن حسن تو خلل راه ندارد
در خواب بهارست خزانی که تو داری

صائب چه خیال است که بتوان به نشان یافت
این گوشه بی نام و نشانی که تو داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.