۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

سبزه خط تو راه دل آگاه زده است
این چه خضرست ندانم که مرا راه زده است

راهزن نیست در آن دشت که من سیارم
تا برون رفته ام از راه، مرا راه زده است

دامن پاک بود شرط هم آغوشی حسن
گل شبنم زده را ره به گریبانش نیست

گر چنین افسون غفلت پنبه در گوشم نهد
کاسه سر را خطر از خواب سنگین من است

(داغ دارد بلبلان را شعله آواز من
شاخ گل در خون ز مصرع های رنگین من است)

(گر چه مرجان پنجه با دریای خونین می زند
کی حریف پنجه دریای خونین من است؟)
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.