۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۷

چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می گردد
نشیند هر که با من یک نفس همدرد می گردد

به می گفتم غبار کلفت از خاطر فرو شویم
ندانستم که از آب آسیا پرگرد می گردد

چنان کز صبح خیزد تیرگی از دامن شبها
سیاهی دور از دلها به آه سرد می گردد

چنان کز خواب سنگین دیده شبخیز آساید
دل بی تاب من ساکن ز کوه درد می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.