۳۷۷ بار خوانده شده
الا یا ایها الساقی! برون بر حسرت دلها
که جامت حل نماید یکسره اسرار مشکلها
به می بر بند راه عقل را از خانقاه دل
که این دارالجنون هرگز نباشد جای عاقلها
اگر دل بستهای بر عشق جانان، جای خالی کن
که این میخانه هرگز نیست جز ماوای بیدلها
تو گر از نشئه می کمتر از آنی به خود آیی
برون شو بید رنگ از مرز خلوتگاه غافلها
چه از گلهای باغ دوست رنگ آن صنم دیدی
جدا گشتی ز باغ دوست دریاها و ساحلها
تو راه جنت و فردوس را در پیش خود دیدی
جدا گشتی ز راه حق و پیوستی به باطلها
اگر دل دادهای بر عالم هستی و بالاتر
به خود بستی ز تار عنکبوتی بس سلاسلها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که جامت حل نماید یکسره اسرار مشکلها
به می بر بند راه عقل را از خانقاه دل
که این دارالجنون هرگز نباشد جای عاقلها
اگر دل بستهای بر عشق جانان، جای خالی کن
که این میخانه هرگز نیست جز ماوای بیدلها
تو گر از نشئه می کمتر از آنی به خود آیی
برون شو بید رنگ از مرز خلوتگاه غافلها
چه از گلهای باغ دوست رنگ آن صنم دیدی
جدا گشتی ز باغ دوست دریاها و ساحلها
تو راه جنت و فردوس را در پیش خود دیدی
جدا گشتی ز راه حق و پیوستی به باطلها
اگر دل دادهای بر عالم هستی و بالاتر
به خود بستی ز تار عنکبوتی بس سلاسلها
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:لب دوست
گوهر بعدی:آفتاب نیمهشب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.