هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانهای است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی به معشوق سخن میگوید و بیان میکند که تنها درمان درد عشق، وصال معشوق است. او از راز دل، بیقراری، و پریشانیهای ناشی از عشق میگوید و تأکید میکند که جز معشوق، کسی شایستهی شنیدن این رازها نیست. شاعر همچنین از تنهایی و حیرانی خود در این راه سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند پریشانی و حیرانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.
محفل دلسوختگان
عاشقم، عاشق و جز وصل تو درمانش نیست
کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست؟
جز تو در محفل دلسوختگان، ذکری نیست
این حدیثیاست که آغازش و پایانش نیست
راز دل را نتوان پیش کسی باز نمود
جز برِ دوست، که خود حاضر و پنهانش نیست
با که گویم که بجز دوست نبیند هرگز
آنکه اندیشه و دیدار به فرمانش نیست
گوشه چشمگشا، بر منِ مسکین بنگر
ناز کن ناز، که این بادیه سامانش نیست
سر خُم باز کن و ساغر لبریزم ده
که بجز تو، سر پیمانه و پیمانش نیست
نتوان بست زبانش ز پریشانگویی
آنکه در سینه بجز قلب پریشانش نیست
پاره کن دفتر و بشکن قلم و دم دربند
که کسی نیست که سرگشته و حیرانش نیست
کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست؟
جز تو در محفل دلسوختگان، ذکری نیست
این حدیثیاست که آغازش و پایانش نیست
راز دل را نتوان پیش کسی باز نمود
جز برِ دوست، که خود حاضر و پنهانش نیست
با که گویم که بجز دوست نبیند هرگز
آنکه اندیشه و دیدار به فرمانش نیست
گوشه چشمگشا، بر منِ مسکین بنگر
ناز کن ناز، که این بادیه سامانش نیست
سر خُم باز کن و ساغر لبریزم ده
که بجز تو، سر پیمانه و پیمانش نیست
نتوان بست زبانش ز پریشانگویی
آنکه در سینه بجز قلب پریشانش نیست
پاره کن دفتر و بشکن قلم و دم دربند
که کسی نیست که سرگشته و حیرانش نیست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:سرّ جان
گوهر بعدی:مستی عاشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.