هوش مصنوعی:
شاعر در این اشعار از تنهایی و نبود همراهی برای بیان غمهایش میگوید. او تنها روح و روان خود را مددکار میداند و از عشق و درد آن سخن میگوید. همچنین، از نبود غمخوار و رازدار در این دنیا شکایت دارد و از ساقی میخواهد که با می او را مست کند تا از هشیاری رهایی یابد. شاعر عشق را درد خود و بستر مرگ را جایگاهش میداند و تنها طبیب و پرستار خود را معشوق میخواند. در نهایت، او از لطف و گذر معشوق به بالینش میخواهد و تأکید میکند که در عشق او و زیبایی معشوق، هیچ گفتاری یارای بیان ندارد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه، غم و تنهایی، و اشاره به مرگ و مستی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی مفاهیم مانند شراب و مرگ ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.
طبیب عشق
غم دل با که بگویم که مرا یاری نیست
جز تو ای روحِ روان، هیچ مددکاری نیست
غم عشق تو به جان است و نگویم به کسی
که در این بادیه غمزده، غمخواری نیست
راز دل را نتوانم به کسی بگشایم
که در این دیر مغان رازنگهداری نیست
ساقی، از ساغر لبریز ز می دم بربند
که در این میکده میزده، هشیاری نیست
درد من، عشق تو و بستر من؛ بستر مرگ
جز تواَم هیچ طبیببی و پرستاری نیست
لطف کن، لطف و گذر کن به سر بالینم
که به بیماری من جان تو، بیماری نیست
قلم سرخ کشم بر ورق دفتر خویش
هان که در عشق من و حُسن تو، گفتاری نیست
جز تو ای روحِ روان، هیچ مددکاری نیست
غم عشق تو به جان است و نگویم به کسی
که در این بادیه غمزده، غمخواری نیست
راز دل را نتوانم به کسی بگشایم
که در این دیر مغان رازنگهداری نیست
ساقی، از ساغر لبریز ز می دم بربند
که در این میکده میزده، هشیاری نیست
درد من، عشق تو و بستر من؛ بستر مرگ
جز تواَم هیچ طبیببی و پرستاری نیست
لطف کن، لطف و گذر کن به سر بالینم
که به بیماری من جان تو، بیماری نیست
قلم سرخ کشم بر ورق دفتر خویش
هان که در عشق من و حُسن تو، گفتاری نیست
۱۵۰۱
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:میگساران
گوهر بعدی:خرقه تزویر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.