هوش مصنوعی: این شعر به توصیف فصل بهار و تأثیر آن بر طبیعت و عاشقان می‌پردازد. شاعر از آمدن بهار و زدوده شدن غم‌ها سخن می‌گوید، اما در عین حال، غم عشق و هجران را نیز بیان می‌کند. عاشقان به حرکت درمی‌آیند، اما برخی وامانده‌اند. طبیعت با آمدن بهار جان می‌گیرد و گلستان سبز و گلگون می‌شود. در نهایت، شاعر از عاشقان می‌خواهد که با آمدن بهار، خمار را کنار بگذارند.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.

بهار

بهار آمد که غم از جان برد، غم در دل افزون شد
چه گویم کز غم آن سروِ خندان، جان و دل خون شد

گروه عاشقان بستند محملها و وارستند
تو دانی حال ما واماندگان در این میان چون شد

گل از هجران بلبل، بلبل از دوریّ گل، هر دم
به طرْف گلستان هر یک، به عشق خویش مفتون شد

حجاب از چهره دلدار ما، باد صبا بگرفت
چو من هر کس بر او یک دم نظر افکند، مجنون شد

بهار آمد، ز گلشن برد زردیها و سردیها
به یُمن خور، گلستان سبز و بستان گرم و گلگون شد

بهار آمد، بهار آمد، بهار گل‏عذار آمد
به میخواران عاشق گو: خمار از صحنه بیرون شد
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سرود عشق
گوهر بعدی:خضر راه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.