هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از پشیمانی و حسرت بر عمری که در گناه و بیراهه گذرانده سخن می‌گوید. او خود را وابسته به دنیا و بی‌پناه می‌داند، در حالی که وارستگان به دوست پناه برده‌اند. شاعر از خودخواهی و خودپسندی به عنوان عوامل تباهی عمر یاد می‌کند و از سیاه‌رویی خود در مقابل دلدادگان سفیدرو می‌نالد. در پایان، از دوست می‌خواهد که دستگیر او شود که به سراشیب چاه سقوط کرده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، مضامین پشیمانی و حسرت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

کتاب عمر

پیری رسید و عهد جوانی تباه شد
ایّام زندگی، همه صرف گناه شد

بیراهه رفته پشت به مقصد، همی روم
عمری دراز، صرف در این کوره راه شد

وارستگان، به دوست پناهنده گشته‏اند
وابسته‏ای چو من به جهان، بی پناه شد

خودخواهی است و خودسری و خودپسندی است
حاصل ز عمرِ آنکه خودش، قبله‏گاه شد

دلدادگان، که روی سفیدند پیش یار
رنج مرا ندیده که رویم سیاه شد

افسوس بر گذشته، بر آینده صد فسوس
آن را که بسته در رسن مال و جاه شد

از نورْ رو به ظلمتم؛ ای دوست، دست گیر
آن را که رو سیه به سراشیب چاه شد
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:خضر راه
گوهر بعدی:دعوی اخلاص
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.