۶۸۶ بار خوانده شده

پرتو حُسن

خواست شیطان بد کند با من؛ ولی احسان نمود
از بهشتم برد بیرون، بسته جانان نمود

خواست از فردوس بیرونم کند، خوارم کند
عشق پیدا گشت و از مُلک و مَلَک پرّان نمود

ساقی آمد تا ز جام باده بیهوشم کند
بی‏هُشی از مُلک، بیرونم نمود و جان نمود

پرتو حُسنت به جان افتاد و آن را نیست کرد
عشق آمد، دردها را هر چه بُد درمان نمود

غمزه‏ات در جان عاشق برفروزد آتشی
آنچنان کز جلوه‏ای با موسی عمران نمود

ابن سینا را بگو در طور سینا ره نیافت
آنکه را برهان حیران‏ساز تو، حیران نمود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:عشقِ مسیحا دم
گوهر بعدی:عاشق دلباخته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.