۴۵۷ بار خوانده شده

سایه سرو

ابرو و مژّه او تیر و کمان است هنوز
طرّه گیسوی او عطر فشان است هنوز

ما به سوداگری خویش، روانیم همه
او به دلبردگی خویش روان است هنوز

ما پی سایه سَروش به تلاشیم، همه
او ز پندار من خسته، نهان است هنوز

سر و جانی نبود تا که به او هدیه کنم
او سراپایْ همه روح و روان است هنوز

من دل‏سوخته، پروانه شمع رخ او
رُخِ زیباش عیان بود و عیان است هنوز

قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند
قصّه عَلّمَ الاسما به زبان است هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مستی عشق
گوهر بعدی:عروس صبح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.