هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل از درد عشق و فراق میگوید و بیان میکند که چگونه نمیتواند راز دلش را با ناکسان و عاقلان بیخبر از سوز عشق در میان بگذارد. او از یاری که به او راه نمیدهد شکایت دارد و از او میخواهد که با لطف و محبت به او نگاه کند. شاعر همچنین تفاوت راه خود را با موبدان (اهل عبادت و ظاهر) نشان میدهد و تأکید میکند که او راه عشق را برگزیده است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم بهکاررفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
آتش فراق
بیدل کجا رود، به که گوید نیاز خویش؟
با ناکسان چگونه کند فاش، راز خویش؟
با عاقلانِ بیخبر از سوز عاشقی
نتوان دری گشود ز سوز و گداز خویش
اکنون که یار راه ندادم به کوی خود
ما در نیاز خویشتن و او به ناز خویش
با او بگو که: گوشه چشمی ز راه مهر
بگُشا دمی به سوخته پاکباز خویش
ما عاشقیم و سوخته آتش فراق
آبی بریز، با کف عاشق نواز خویش
بیچارهام ز درد و کسی چاره ساز نیست
لطفی نمای، با نظر چاره ساز خویش
با موبدان بگو: ره ما و شما جداست
ما با ایاز خویش و شما با نماز خویش
با ناکسان چگونه کند فاش، راز خویش؟
با عاقلانِ بیخبر از سوز عاشقی
نتوان دری گشود ز سوز و گداز خویش
اکنون که یار راه ندادم به کوی خود
ما در نیاز خویشتن و او به ناز خویش
با او بگو که: گوشه چشمی ز راه مهر
بگُشا دمی به سوخته پاکباز خویش
ما عاشقیم و سوخته آتش فراق
آبی بریز، با کف عاشق نواز خویش
بیچارهام ز درد و کسی چاره ساز نیست
لطفی نمای، با نظر چاره ساز خویش
با موبدان بگو: ره ما و شما جداست
ما با ایاز خویش و شما با نماز خویش
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:پیر مغان
گوهر بعدی:در همای دوست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.