هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل از عشق و دلباختگی خود به معشوق میگوید و بیان میکند که چگونه اسیر زیبایی و جذبههای او شده است. او از تلاشهای بیوقفهاش برای نزدیکی به معشوق میگوید و اینکه حتی اگر طرد شود، از راه دیگری بازمیگردد. شاعر همچنین از تأثیر عشق بر زندگی خود سخن میگوید و اینکه چگونه این عشق، او را از همه چیز بینیاز کرده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیدهی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شهره شهر
به کمند سر زلف تو، گرفتار شدم
شهره شهر به هر کوچه و بازار شدم
گر برانی ز درم، از در دیگر آیم
گر برون راندیام، از خانه ز دیوار شدم
مستی علم و عمل رخت ببست از سر من
تا که از ساغر لبریز تو، هشیار شدم
پیش من هیچ به از لذّت بیماری نیست
تا ز بیماری چشمان تو بیمار شدم
نشود بر سر کوی تو بیابم راهی
از دم پیر در این راه، مددکار شدم
دامن از آنچه که انباشتهام، برچیدم
تا که خجلت زده در خدمت خمّار شدم
شهره شهر به هر کوچه و بازار شدم
گر برانی ز درم، از در دیگر آیم
گر برون راندیام، از خانه ز دیوار شدم
مستی علم و عمل رخت ببست از سر من
تا که از ساغر لبریز تو، هشیار شدم
پیش من هیچ به از لذّت بیماری نیست
تا ز بیماری چشمان تو بیمار شدم
نشود بر سر کوی تو بیابم راهی
از دم پیر در این راه، مددکار شدم
دامن از آنچه که انباشتهام، برچیدم
تا که خجلت زده در خدمت خمّار شدم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:چشم بیمار
گوهر بعدی:یاد دوست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.