۳۳۱ بار خوانده شده

شهره شهر

به کمند سر زلف تو، گرفتار شدم
شهره شهر به هر کوچه و بازار شدم

گر برانی ز درم، از در دیگر آیم
گر برون راندی‏ام، از خانه ز دیوار شدم

مستی علم و عمل رخت ببست از سر من
تا که از ساغر لبریز تو، هشیار شدم

پیش من هیچ به از لذّت بیماری نیست
تا ز بیماری چشمان تو بیمار شدم

نشود بر سر کوی تو بیابم راهی
از دم پیر در این راه، مددکار شدم

دامن از آنچه که انباشته‏ام، برچیدم
تا که خجلت زده در خدمت خمّار شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:چشم بیمار
گوهر بعدی:یاد دوست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.