هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به زیبایی حالات روحی و عاشقانهٔ شاعر را در قالب تصاویر شاعرانه و استعارات عمیق بیان می‌کند. شاعر از کاروان عشق، نور بی‌پایان، و رفت‌وآمدهای دلش سخن می‌گوید و با استفاده از نمادهایی مانند شهاب، مرغ دل، و زلف یار، احساسات خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارات و نمادها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

غزل شماره ۷۸

که انداین کاروان یارب چه کس میرفت و میآمد
که از روز ازل بانگ جرس میرفت و می آمد

زهی زان نور بی پایان خهی زانعشق بی انجام
شهاب بیکران بیحد قبس میرفت و می آمد

شد از شرب نهان ما تو گوئی محتسب آگه
که بر دور سرای ما عسس میرفت و می آمد

ز دست خصم بدگو تا چه آید بر سرم گو باز
بسوی آن شکرلب چون مگس میرفت و می آمد

مگر دانست کز عمرم دم آخر بود کز تن
زبهر دیدنت جان چون نفس میرفت و می آمد

نصیب مرغ دل بود از پریدن دل پرندنها
چو مرغی کودر اطراف قفس میرفت و می آمد

به دل اندر خم زلفش ز شست آن کمان ابرو
خدنگ غمزهها ازپیش و پس میرفت و می آمد

همی می رفت و می آمد دلم دوش از طپیدنها
ز غوغای سگت کآیا چه کس میرفت و می آمد

ره کویش همی پیمود اسرار و درش نگشود
بشد شرمنده پیش خود ز بس میرفت و می آمد
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۷۷
گوهر بعدی:غزل شماره ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.